دوست داشتن
از بچگی به من آموختند همه را دوست بدار
حال که بزرگ شده ام و کسی را دوست می دارم
می گویند: فراموشش کن
هرکز
با شیطان اینجا هم عقیده ایم
عقل
ترجیح میدی
ترجيح ميدهم با كفشهايم در خيابان راه بروم و به خدا فكركنم
تا اين كه در مسجد بشينم و به كفشهايم فكر كنم
بازهم شریعتی
4 دسته انسان داریم
دکتر علی شريعتی انسانها را به چهار دسته تقسيم کرده است:
١ـ آناني که وقتی هستند، هستند و وقتی که نيستند هم نيستند.
عمده آدمها حضورشان مبتنی به فيزيک است. تنها با لمس ابعاد جسمانی آنهاست که قابل فهم ميشوند. بنابراين اينان تنها هويت جسمی دارند.
۲ـ آنانی که وقتی هستند، نيستند و وقتی که نيستند هم نيستند.
مردگانی متحرک در جهان. خود فروختگانی که هويتشان را به ازای چيزی فانی واگذاشتهاند. بیشخصيتاند و بیاعتبار. هرگز به چشم نمیآيند. مرده و زندهشان يکی است.
٣ـ آنانی که وقتی هستند، هستند و وقتی که نيستند هم هستند.
آدمهای معتبر و با شخصيت. کسانی که در بودنشان سرشار از حضورند و در نبودنشان هم تاثيرشان را میگذارند. کسانی که همواره به خاطر ما میمانند. دوستشان داريم و برايشان ارزش و احترام قائليم.
٤ـ آنانی که وقتی هستند، نيستند و وقتی که نيستند هستند.
شگفتانگيزترين آدمها.
در زمان بودشان چنان قدرتمند و با شکوهاند که ما نميتوانيم حضورشان را دريابيم. اما وقتی که از پيش ما ميروند نرم نرم آهسته آهسته درک ميکنيم، باز ميشناسيم، می فهميم که آنان چه بودند. چه میگفتند و چه میخواستند. ما هميشه عاشق اين آدمها هستيم. هزار حرف داريم برايشان. اما وقتی در برابرشان قرار میگيريم قفل بر زبانمان ميزنند. اختيار از ما سلب ميشود. سکوت میکنيم و غرقه در حضور آنان مست میشويم و درست در زماني که میروند يادمان میآيد که چه حرفها داشتيم و نگفتيم. شايد تعداد اينها در زندگی هر کدام از ما به تعداد انگشتان دست هم نرسد
نه
خدایا میدانم که اسلام پیامبر تو با نه آغاز شد
«لا اله الا الله»
مرا ای فرستاده محمد
به اسلام آری بی ایمان گردان
برگ رها
روزي از روزها ، شبي از شب ها خواهم افتاد و خواهم مرد
اما مي خواهم هر چه بيشتر بروم تا هرچه دورتر بيفتم
تا هرچه ديرتر بيفتم ، هر چه ديرتر و دورتر بميرم ،
نمي خواهم حتي يگ گام يا يك لحظه
پيش از آنكه مي توانسته ام بروم و بمانم ،
افتاده باشم و جان داده باشم
سیب
اگر قادر نیستی خود را بالا ببری همانند سیب باش تا با افتادنت اندیشه ای را بالا ببری
گاو وخرواسب اگر باشی
پس از مرگ
نمی دانم پس از مرگم چه خواهد شد
نمی خواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت
ولی بسیار مشتاقم
که از خاک گلویم سوتکی سازد
به دست کودکی گستاخ و بازیگوش
و او یک ریز،ولی پی در پی و آرام،دم گرم خودش را در گلویم سخت بفشارد
و خواب خفتگان خفته را آشفته تر سازد.
بیاید با هم از این مرکب مست پیاده شویم
وقتی خواستم زندگی کنم، راهم را بستند.وقتی خواستم ستایش کنم، گفتند خرافات است.وقتی خواستم عاشق شوم گفتند دروغ است.وقتی خواستم گریستن، گفتند دروغ است.وقتی خواستم خندیدن، گفتند دیوانه است.دنیا را نگه دارید، میخواهم پیاده شوم
عشق که نبود
كدام لحظه ناب را اندیشه می كردیم
چگونه عبور روزهای تلخ را تاب می آوردیم ؟
آری .. .بی گمان پیش تر از اینها مرده بودیم
اگر عشق نبود
کتاب حج دکتر شریعتی
عشق مرد از نگاه دکتر شریعتی*
مرد ها در چار چوب عشق٬ به وسعت غیر قابل انکاری نا مردند! برای اثبات کمال نا مردی آنان٬ تنها همین بس که در مقابل قلب ساده و فریب خورده ی یک زن ٬ احساس می کنند مردند. تا وقتی که قلب زن عاشق نشده ٬ پست تر از یک ولگرد٬ عاجز تر از یک فقیر و گدا تر از همه ی گدایان سامره. پوزه بر خاک و دست تمنا به پیشش گدایی میکنند
اما وقتی که خیالشان از بابت قلب زن راحت شد ٬ به یک باره یادشان می افتد که خدا مردشان آفرید!!
و آنگاه کمال مردانگی را در نهایت نا مردی جست و جو میکنند
چرا گاهی نمی شود
انواع حکومتها از دید دکتر شریعتی
دموکراسي مي گويد : رفيق حرفت را خودت بزن ،نانت را من مي خورم!
مارکسيسم مي گويد: نانت را خودت بخور ، حرفت را من مي زنم!
فاشيسم مي گويد : نانت را من ميخورم ، حرفت را هم من مي زنم ، تو فقط براي من کف بزن!
اسلام حقيقي مي گويد: نانت را خودت بخور ، حرفت را هم خودت بزن ، من براي اينم که به حق برسي!
اسلام دروغين مي گويد:تو نانت را بياور بده به ما، ما قسمتي از آن را جلويت مي اندازيم و تو حرف بزن ... اما حرفي را که ما مي گوييم!
ديدگاه دكتر شريعتي در مورد قرآن
قرآن کتابی است که با نام خدا آغاز می شود و با نام مردم پایان می پذیرد.کتابی آسمانی است اما ــ بر خلاف آنچه مؤمنین امروزی می پندارند و بی ایمانان امروز قیاس می کنند ــ بیشتر توجهش به طبیعت است و زندگی و آگاهی و عزت و قدرت و پیشرفت و کمال و جهاد !
کتابی است که نام بیش از ۷۰ سوره اش از مسائل انسانی گرفته شده است و بیش از ۳۰ سوره اش از پدیده های مادی و تنها ۲ سوره اش از عبادات ! آن هم حج و نماز !
کتابی است که شماره آیات جهادش با آیات عبادتش قابل قیاس نیست …
کتابی است که نخستین پیامش خواندن است و افتخار خدایش به تعلیم تعلیم انسان با قلم…آن هم در جامعه ای و قبایلی که کتاب و قلم و تعلیم و تربیت مطرح نیست این کتاب از آن روزی که به حیله دشمن و به جهل دوست لایش را بستند ، لایه اش مصرف پیدا کرد و وقتی متنش متروک شد ، جلدش رواج یافت و از آن هنگام که این کتاب را ــ که خواندنی نام دارد ــ دیگر نخواندند و برای تقدیس و تبرک و اسباب کشی بکار رفت ، از وقتی که دیگر درمان دردهای فکری و روحی و اجتماعی را از او نخواستند، وسیله شفای امراض جسمی چون درد کمر و باد شانه و … شد و چون در بیداری رهایش کردند، بالای سر در خواب گذاشتند وبالاخره، اینکه می بینی ؛ اکنون در خدمت اموات قرارش داده اند و نثار روح ارواح گذشتگانش و ندایش از قبرستان های ما به گوش می رسد ،
قرآن ! من شرمنده توام اگر از تو آواز مرگی ساخته ام که هر وقت در کوچه مان آوازت بلند می شود همه از هم می پرسند ” چه کس مرده است ؟ “
چه غفلت بزرگی که می پنداریم خدا ترا برای مردگان ما نازل کرده است .
قرآن ! من شرمنده توام اگر ترا از یک نسخه عملی به یک افسانه موزه نشین مبدل کرده ام .
یکی ذوق می کند که ترا بر روی برنج نوشته ، یکی ذوق میکند که ترا فرش کرده ، یکی ذوق می کند که ترا با طلا نوشته ، یکی به خود می بالد که ترا در کوچک ترین قطع ممکن منتشر کرده و … آیا واقعا خدا ترا فرستاده تا موزه سازی کنیم ؟
قرآن ! من شرمنده توام اگر حتی آنان که تو را می خوانند و ترا می شنوند ، آن چنان به پایت می نشینند که خلایق به پای موسیقی های روزمره می نشینند ! … اگر چند آیه از تو را به یک نفس بخوانند مستمعین فریاد می زنند ” احسنت …! ” گویی مسابقه نفس است …
قرآن ! من شرمنده توام اگر به یک فستیوال مبدل شده ای حفظ کردن تو با شماره صفحه ، خواندن تو از آخر به اول ، یک معرفت است یا یک رکورد گیری ؟ ای کاش آنانکه ترا حفظ کرده اند ، حفظ کنی ، تا این چنین ترا اسباب مسابقات هوش
نکنند .
خوشا به حال هر کسی که دلش رحلی است برای تو .
آنان که وقتی ترا می خوانند چنان حظ می کنند ، گویی که قرآن همین الان به ایشان نازل شده است . آنچه ما با قرآن کرده ایم تنها بخشی از اسلام است که به صلیب جهالت کشیدیم
66 جمله از دکتر شریعتی
|
1 |
هر انسان کتابی است در انتظار خواننده اش. |
|
2 |
برای شنا کردن به سمت مخالف رودخانه، قدرت و جرات لازم است . وگرنه هر ماهی مرده ای هم |
|
3 |
وقتی که دیگر نبود |
|
4 |
اگر در صحنه حق و باطل نیستی، اگر شاهد عصر خودت و شهید حق بر باطل نیستی، هر جا كه میخواهی باش. چه به شراب نشسته و چه به نماز ایستاده. هر دو یكیست! |
|
5 |
دنیا را بد ساخته اند ... کسی را که دوست داری ، تو را دوست نمی دارد ... کسی که تورا دوست دارد ، تو دوستش نمی داری ... اما کسی که تو دوستش داری و او هم تو را دوست دارد ... به رسم و آئین هرگز به هم نمی رسند ... و این رنج است ... |
|
6 |
شرافت مرد هم چون بکارت یک دختر است اگر یکبار لکه دار شد دیگر جبران پذیر نیست |
|
7 |
آنگاه که تقدیر نیست و از تدبیر نیز کاری ساخته نیست خواستن اگر با تمام وجود با بسیج همه اندامها و نیروهای روح و با قدرتی که در صمیمیت است تجلی کند اگر هم هستیمان را یک خواستن کنیم یک خواستن مطلق شویم و اگر با هجوم و حمله های صادقانه و سرشار از امید و یقین و ایمان بخواهیم پاسخ خویش را خواهیم گرفت. |
|
8 |
خداوندا |
|
9 |
خدایا به من زیستنی عطا کن |
|
10 |
خدایا من در کلبه حقیرانه خود کسی را دارم که تو در ارش کبریایی خود نداری
|
|
11 |
پروردگارا به من تو فیق عشق بی هوس،تنهایی در انبوه جمعیت و دوست داشتن بی آنکه دوست بداند عنایت فرما |
|
12 |
نمیدانم پس از مرگم چه خواهد شد ... نمیخواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت ... ولی بسیار مشتاقم ... که از خاک گلویم سوتکی سازد ... گلوم سوتکی باشد به دست کودکی گستاخ و بازیگوش ... تا که پی در پی دم گرم خویش را بر گلویم سخت بفشارد .... و سراب خفتگان خفته را آشفته تر سازد ... تا بدین سان بشکند دائم سکوت مرگبارم را ... |
|
13 |
به من بگو نگو ، نمیگویم ، اما نگو نفهم ، که من نمی توانم نفهمم ، من می فهمم . |
|
14 |
روزی که بود ندیدم....روزی که خواند نشنیدم |
|
15 |
خدایا به من توفیق تلاش در شکست |
|
16 |
سرمایه های هر دلی حرف هایی است که برای نگفتن دارد. |
|
17 |
من هرگز نمی نالم...قرنها نالیدن بس است...میخواهم فریاد بزنم...!اگر نتوانستم سکوت میکنم.... |
|
18 |
همواره روحی مهاجر باش به سوی مبدا به سوی آنجا که بتوانی انسانتر باشی |
|
19 |
خداوندا به هر کس که دوست میداری بیاموز که عشق از زندگی کردن بهتر است و به هر کس که دوست میداری بچشان که دوست داشتن از عشق برتر است |
|
20 |
هر انسان کتابی است در انتظار خواننده اش |
|
21 |
انها(دشمنان)از فهمیدن تو می ترسند.از گاو که گنده تر نمیشوی می دوشنت و از اسب |
|
22 |
ارزش انسان به اندازه حرف هایی هست که برای نگفتن دارد. |
|
23 |
اگر تنهاترین تنهاها شوم باز خدا هست.او جانشین همه نداشتن هاست.نفرین و آفرین ها |
|
24 |
عمیقترین و بهترین تعریف از عشق این است که : |
|
25 |
خدایا : «چگونه زیستن »را به من بیاموز ،« چگونه مردن» را خود ، خواهم دانست . |
|
26 |
باور نمی کنم هرگز باور نمی کنم که سال های سال همچنان زنده ماندنم به طول انجامد. یک کاری خواهد شد. زیستن مشکل است و لحظات چنان به سختی و سنگینی بر من گام می نهند و دیر می گذرند که احساس می کنم خفه می شوم. هیچ نمی دانم چرا؟ اما می دانم کس دیگری در درون من پا گذاشته است و اوست مرا چنان بی طاقت کرده است. احساس می کنم دیگر نمی توانم در خود بگنجم و در خود بیارامم و از بودن خویش بزرگتر شده ام و این جامه بر من تنگی می کند. این کفش تنگ و بی تا بی قرار!عشق آن سفربزرگ! آه چه می کشم! |
|
27 |
معشوق من چنان لطیف است که خود را به « بودن » نیالوده است |
|
28 |
چه تلخ و غم انگیز است سرنوشت کسی که طبیعت نمی تواند سرش کلاه بگذارد... این سرزمین را با عقل مصلحت اندیش ساخته اند. پس باید با عقل مصلحت اندیش در آن زیست. و چاره ایی دیگر پیدا نیست و من «چنین کردم» اما «چنین نبودم» و این دوگانگی مرا همواره دو نیمه می کرد |
|
29 |
من رقص دختران هندي را بيشتر از نماز پدر و مادرم دوست دارم. چون آنها از روي عشق و علاقه مي رقصند ولي پدر و مادرم از روي عادت نماز مي خوانند . |
|
30 |
به سه چيز تکيه نکن، غرور، دروغ و عشق. آدم با غرور مي تازد، با دروغ مي بازد و با عشق مي ميرد
|
|
31 |
زن عشق مي كارد و كينه درو مي كند... ديه اش نصف ديه توست و مجازات زنايش با تو برابر... مي تواند تنها يك همسر داشته باشد و تو مختار به داشتن چهار همسرهستي .... براي ازدواجش ــ در هر سني ـ اجازه ولي لازم است و تو هر زماني بخواهي به لطف قانونگذار ميتواني ازدواج كني ... در محبسي به نام بكارت زنداني است و تو ... او كتك مي خورد و تو محاكمه نمي شوي ... او مي زايد و تو براي فرزندش نام انتخاب مي كني...او درد مي كشد و تو نگراني كه كودك دختر نباشد .... او بي خوابي مي كشد و تو خواب حوريان بهشتي را مي بيني ... او مادر مي شود و همه جا مي پرسند نام پدر ..... |
|
32 |
عاقلانه ازدواج کن تا عاشقانه زندگي کني |
|
33 |
اگر مثل گاو گنده باشي،ميدوشنت، اگر مثل خر قوي باشي،بارت مي كنند، اگر مثل اسب دونده باشي،سوارت مي شوند.... فقط از فهميدن تو مي ترسند |
|
34 |
آن روز که همه به دنبال چشم زيبا هستند، تو به دنبال نگاه زيبا باش |
|
35 |
کلاس پنجم که بودم پسر درشت هيکلي در ته کلاس ما مي نشست که براي من مظهر تمام چيزهاي چندش آور بود ،آن هم به سه دليل ؛ اول آنکه کچل بود، دوم اينکه سيگار مي کشيد و سوم - که از همه تهوع آور بود- اينکه در آن سن و سال، زن داشت. !... چند سالي گذشت يک روز که با همسرم ازخيابان مي گذشتيم ،آن پسر قوي هيکل ته کلاس را ديدم در حاليکه خودم زن داشتم ،سيگار مي کشيدم و کچل شده بودم |
|
36 |
هر كس آنچنان مي ميرد كه زندگي مي كند |
|
37 |
اینجا آسمان ابریست ، آنجا را نمیدانم... اینجا شده پائیز ، آنجا را نمیدانم... اینجا فقط رنگ است ، آنجا را نمیدانم... اینجا دلی تنگ است ، آنجا را نمیدانم. وقتي كه بچه بودم هر شب دعا ميكردم كه خدا يك دوچرخه به من بدهد. بعد فهميدم كه اينطوري فايده ندارد. پس يك دوچرخه دزديدم و دعا كردم كه خدا مرا ببخشد. هی با خود فکر می کنم ، چگونه است که ما ، در این سر دنیا ، عرق می ریزیم و وضع مان این است و آنها ، در آن سر دنیا ، عرق می خورند و وضع شان آن است! ... نمی دانم ، مشکل در نوع عرق است یا در نوع ریختن و خوردن |
|
38 |
ترجیح می دهم در خیابان با کفشهایم راه بروم وبه خدا فکر کنم نه اینکه در مسجد بنشینم و به کفشهایم فکر کنم |
|
39 |
زنده بودن را به بیداری بگذرانیم که سالها به اجبار خواهیم خفت |
|
40 |
دوست داشتن کسی که لایق محبت نیست اسراف محبت است |
|
41 |
وقتی کبوتری شروع به معاشرت با کلاغها می کند پرهایش سفید می ماند اما قلبش سیاه می شود |
|
42 |
در عجبم از مردمی که خود زیر بار ظلم وستم زندگی می کنند وبر حسینی می گریند که آزادانه زیست وآزاد مرد |
|
43 |
نامم را پدرم انتخاب کرد ونام خانوادگیم را یکی از اجدادم دیگر بس است! راهم را خودم انتخاب خواهم کرد |
|
44 |
انسان نقطه ایست بین دو بی نهایت بی نهایت لجن وبی نهایت فرشته بنگر به کدام طرف می روی |
|
45 |
بیا گناه کنیم جایی که خدا نباشد |
|
46 |
خدایا! مهارتی برای مراقبت از آنچه بخشیده ای در قلبم بکار زیرا من در از دست دادن استادم |
|
47 |
برای شنا کردن به سمت مخالف رودخانه جرات وقدرت لازمست وگرنه هر ماهی مرده ای می تواند در جهت موافق آب حرکت کند |
|
48 |
اگر در صحنه حق وباطل نیستی،اگر شاهد عصر خودت وشهید حق بر باطل نیستی ، هر جا که می خواهی باش! چه به شراب نشسته ... چه به نماز ایستاده ... هر دو یکیست! |
|
49 |
به من بگو: نگو! ................ نمی گویم اما نگو : نفهم! که نمی توانم من می فهمم
|
|
50 |
خدایا! من در کلبه حقیرانه خود چیزی دارم که تو در عرش کبریایی ات نداری! من چون تویی دارم و تو چون خودی نداری |
|
51 |
خدایا! به من توفیق عشق بی هوس، تنهایی در انبوه جمعیت و دوست داشتن بی آنکه عشق بداند را عطا کن |
|
52 |
سرمایه های هر دلی حرف هایی ست که برای نگفتن دارد |
|
53 |
خدایا! به من توفیق تلاش در شکست صبر در نومیدی عظمت بی نام دین بی دنیا و عشق بی هوس عطا کن |
|
54 |
همواره روحی مهاجر باش به سوی مبداء ، به سوی آنجا که بتوانی انسان تر باشی ، و از آنجا که هستی وهستند فاصله بگیری ، این رسالت دائمی تست |
|
55 |
خدایا!چگونه زیستن را به من بیاموز ، چگونه مردن را خود خواهم آموخت |
|
56 |
خدایا!رحمتی کن تا ایمان، نان ونام برایم نیاورد ، قوتم بخش تا نانم را و حتی نامم را در خطر ایمانم افکنم تا از آنها باشم که پول دنیا می گیرند وبرای دین کار می کنند، نه آنها که پول دین می گیرند وبرای دنیا کار می کنند |
|
57 |
دو بیگانه همدرد از دو خویش بی درد با هم خویشاوند ترند |
|
58 |
آنگاه که تقدیر واقع نگردید از تدبیر هم کاری ساخته نیست |
|
59 |
تمام بدبختی های آدم مال این دوکلمه است: داشتن وخواستن |
|
60 |
مذهب اگر پیش از مرگ به کار نیاید، پس از مرگ به هیچ کار نخواهد آمد |
|
61 |
اساسا" خوشبختی فرزند نامشروع حماقت است |
|
62 |
جامعه دو طبقه دارد: 1- طبقه ای که کار نمی کند ومی خورد...2-طبقه ای که کار می کند و نمی خورد |
|
63 |
اگر توانستی نفهمی می توانی خوشبخت باشی |
|
64 |
چقدر ندانستن ها ونفهمیدن ها که از دانستن ها وفهمیدن ها بهتر است |
|
65 |
چقدر ندانستن ها ونشناختن ها ونفهمیدن ها که به این مردم آسایش وخوشبختی داده است |
|
66 |
چقدر این قفس برایم تنگ است من تاب تنگنا ندارم |
وبلاگ اختصاصی علیرضاکریمی